چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدیدل سپردی و برای دگری یار شدیبعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی؟بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و دردحال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدیبودنت, پنجره ای باز به رویاها بودناگهان پنجره را بستی و دیوار شدیعشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدیتا نهایت به دلت سخت بدهکار شدیتو خودت خواستی از قصه ی من پر بکشیپس نگو کار خدا بوده و ناچار شدیحسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماندآخرین خواسته ام قسمت اغیار شدیمن که در حد پرستش به تو دلبسته شدممن چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلمشیر را پس زدی و طعمه ی کفتار شدیمرگِ دل نقطه ی آغاز فروپاشی هاستحیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1403 ساعت: 21:47